شناخته شده ترین شکل های وسواس، شامل افکار، احساسات، یا کشانه هایی است که با آیین مندی های وسواسی از قبیل شست و شو و وارسی در هم می آمیزند. اما شکلی از وسواس وجود دارد که عمدتا افکار را در بر می گیرد. ( افکار و تصاویر ذهنی مزاحم و وحشتناک درباره ایجاد خطر یا رساندن آسیب به دیگران) . این افکار، به عنوان قسمتی از ذهن خود فرد تجربه می شوند (و نه آنکه از خارج ، نشات گرفته باشند) و موجب ترس، پریشانی شدید و حتی سرآسیمگی و مهم تر از همه، شرمساری می گردند. چه بسا افراد مبتلابه این نوع وسواس بیشتر از سایر انواع وسواس ، مخصوصا خود را تنها و شرم زده، احساس کنند. در نتیجه، تمایل دارند که افکارشان را از همه ی افراد حتی از نزدیک ترین کسان خود پنهان نگه دارند.
ما این نوع وسواس را وسواس خالص یا اولیه می نامیم. مطالعات اخیر نشان می دهد اگرچه عده ای وسواس های عملی اشکار ندارند، اما در حقیقت بسیاری به ایین واره های ظریف ذهنی می پردازند. این ایین واره ها افکاری هستند که در مقابل ناراحتی حاصل از افکار مزاحم و ناخواسته نشان داده می شوند و ان ها را خنثی می کنند.
نمونه ای از افکار بیشماری که به ذهن افکار وسواسی هجوم می اورند:
. نکند نوک مدادم را به چشم دوستم فرو کنم
نکند کنترلم را از دست بدهم و به فرد متشخصی ناسزا بگویم
نکند کنترلم را از دست بدهم و بلایی سر خودم بیاورم
نکند اب داغ را بریزم روی بچه م
نکند فکر بدی درباره خدا به ذهنم برسد
نکند عقلم را از دست بدهم و دیوانه بشوم
نکند با ماشین بزنم به ماشین های دیگر
افراد دارای این نوع وسواس ها در برابر فرایندهای فکری اساسا بهنجار، واکنشی نابهنجار از خود نشان می دهند. بررسی های پژوهشی مربوط به بزرگسالان بهنجار (یعنی افرادی که هیچ نوع علایم وسواس ندارند) نشان می دهند که همه در مواقعی، افکار ناخواسته و مزاحمی را تجربه می کنند. تفاوت در اینجاست که افراد غیر وسواسی، قادرند این افکار ناگوار را ندیده بگیرند و از آنها بگذرند . اما افراد وسواسی در آن گیر می کنند . و مرتب آن ها را تکرار می کنند . دلیل آن روشن نیست . اما به نظر می رسد به مدارهای مغزی فعال و اختلال های نوروشیمیایی مشترک در همه ی انواع وسواس مربوط باشد . احتمالا افراد مبتلا به وسواس های خالص، حساسیت بیش از اندازه ای نسبت به این افکار غیر طبیعی که به طور عادی برای همه اتفاق می افتند، دارند. حلقه ی وسواس فکری و عملی از کوشش برای فرونشانی احساس گناه و ناراحتی برخاسته از این افکار شکل می گیرد . این کوشش برای اجتناب از این افکار فرونشانی آن ها یا فرار از آنها ناخواسته باعث تشدید و استحکام آن افکار می شوند و هر چه بیشتر، به سمت وخامت سوق داده می شوند. بیمار در حلقه ی وسواس فکری و عملی ترس، وحشت و شرمساری گیر می کند .
مساله ی اصلی، افکار نیست پاسخ به افکار است.
تجارب بالینی وسیعی که در ارتباط با بیماران مبتلا به وسواس های فکری خالص فراهم آمده است، بارها نشان داده است که آنچه به عنوان افکار ناراحت کننده به ذهن این افراد می رسد، درست برعکس منش، تمایلات و قصد و نیت آنهاست. در واقع به نظر می رسد در این نوع وسواس مقاومت و تداوم انگاره ها جز ماهیت شکل گیری علامت است چرا که این انگاره ها بسیار متفاوت از تمایلات قصدمندی ها و شخصیت فرد مبتلا به وسواس هستند. تلاش برای اشکار ساختن معانی نهفته یا یافتن علت ریشه ای این افکار اغلب بی فایده است و فقط وضع را بدتر می کند . در نهایت باید گفت خود افکار نیستند که مساله ایجاد می کنند چرا که این نوع افکار جهانی به نظر می رسند. ر واقع مساله پاسخ نادرست فرد وسواسی به این افکار است . الگویی از راهبردهای کنترل شدید که موجب تقویت حلقه ی معیوب نگرانی ترس و وحشت می شود .